باسلام واحترام به تمامی دوستان گردان زهیر
حقیرتمنا کردم برای صفای دلهامونم که شده بعضا "دلنوشته ای به رسم یادگار برای سایت شهید ناصری بگذاریم .
ولی مثل اینکه من تنهایم ؟
ایرادی نیست ،من وظیفه ی خودم رو انجام میدم .
این خاطره تقدیم به تنها فرزند
شهید علی پیرو نظر
دوهفته مانده بود به عملیات بیت المقدس2. دستور رسید مرخصی ها لغو و هیچ کس حق رفتن به شهر ودیار خودرا ندارد ! بعداظهر همون ایام، شهید پیرو نظر در محلی خلوت بمن گفت:
باید مرخصی برود اگر شده 48ساعته. ولی باید برود. من مخالفت کردم واو اصرارمی کرد . تا اینکه ناچار شد مطلبی را که شاید نمی خواست من بدانم بگوید . گفت با تهران تماس داشتم بمن خبر دادند دخترت بدنیاآمده وحتما بیا واو را ببین.
(خدایاچطور می توانم این لحظات را بنویسم.) کمترین درخواست یک پدر . پدری که حقش خیلی بیشتر از این حرفهاست. پدری که می بایست لااقل قبل از بخون غلطیدن برای یکبارهم که شده چهره ی زیبای فرزند خود راببیند .خدایا چقدر بچه ها ی زمان جنگ مظلوم بودن. چقدر معصوم بودند.چقدر پاک بودند.
خوش بحالتون شهدا
(خوش بحالتون ای کسانی که سرمای 40درجه ی کردستان را دیدید و خم به ابرو نیاوردید ).
من با مسئولیت خود به او اجازه دادم 48 ساعته برود وبرگردد . او رفت وسریع برگشت. نمیدانم چطور تونست از دختر دلبندش دل بکند وخود را برای قربانی شدن درراه حفظ دین خدا آماده کنه ؟یادش برای همیشه گرامی وراهش پر رهرو باد انشاالله .
ازهمگی التماس دعا یاعلی مدد .
بکش چون صید درخونم بغلطان
تما شا کردن ازتو پرپر از من
رضا علی آبادی