جعفر یوسفی، یکی از غواصانی است که در عملیات کربلای ۴ حضور داشت. او که اکنون استاد دانشگاه است، آن
روزها در لشگر ۲۱ امام رضا(ع) بود و خاطرات زیادی از این عملیات دارد. عملیاتی که در آبهای سرد و خروشان
.اروند انجام شد. عملیاتی که میگویند شکست خورد
اما یوسفی میگوید شکست نبود و مقدمهای بود برای پیروزی کربلای ۵ و ضربه محکم رزمندگان ایرانی به بعثیها.یوسفی در این مصاحبه خاطراتی را بازگو میکند که شاید تا به حال گفته نشده است. ازجنازه آزادهای که حتی با
ریختن آهک هم از بین نرفت، تا پیکرآزادهای که با وجود عفونتهای زیادی که داشت، بوی عطر میداد. از
سلاحهای سنگینی که دشمن در خط گذاشته بود تا سنگری که اگر منفجرمیشد، تمام رزمندگان را شهید میکرد.
در ادامه بخش اول از گفتوگو با این غواص انآزاده عملیات کربلای ۴ را میخوانید:
این روزها باآمدن پیکر ۲۷۰ شهید تازه تفحص شده و حضور ۱۷۵ غواص شهید دست بسته کربلای ۴ کشور
حال و هوای متفاوتی به خودگرفته است، همه مردم دوباره به یاد ۸ سال دفاع مقدس افتادهاند و میخواهند بیشتر
در مورد آن و به خصوص کربلای ۴بدانند. شما در اینعملیات حضور داشتید، لطفا از آن روزها بگویید.
بچههای غواص گروه ما از بچههای گروه تخریب و رزمندههای اطلاعات عملیات بودند که از زبدهترین نیروها به
حساب میآمدند و قرار بود خط را بشکنند. آنها آموزشهای لازم را در نقاط مختلف دیده بودند و همه درخرمشهر
مستقر شده بودند. ما هر روز صبح تمرین میکردیم. آب اروند به ظاهر آرام بود اما در دل بسیار خروشان و حالتی
گردابی داشت. آب بسیار سرد بود و ما را اذیت میکرد. بچهها برای اینکه توانشان را از دست ندهند هر وقت به
داخل میرفتند، ۳ قاشق عسل میخوردند. زمانی که باران میآمد رود طغیان میکرد و هر چه در آب بود از غواص
گرفته تا پل ها را با خود میبرد. رزمندگان به سختی در این آب گلآلود کار میکردند.رزمندگان صبحها تمرین
میکردند و شبها با تمام خستگیشان در حسینیه جمع میشدند و عبادت میکردند. آن زمان نیروهای زیادی وارد
خرمشهرنشده بودند تا دشمن از عملیات آگاه نشود. با این حال دشمن با استفاده از جاسوسانی که از رود عبور
.میکردند و وارد خرمشهر میشدنداز عملیات آگاه شده بود و امنیت کامل در منطقه حاصل نشده بود
یکی از ویژگیهای این عملیات، شناسایی سخت آن بود. غواصان باید زمانبندی بسیاردقیقی انجام میدادند زیرا آب
اروند به دلیل جزر و مد درروز تغییر جهت میداد و این سختی ناشی از سرعت زیاد آب را افزایش میداد.
غواصان این عملیات کسانی بودند که نمیتوانستند در عمق عمل کنند و با وزنههایی که به خود میبستند و
سلاحهایی که همراه داشتند ۲۰ تا ۳۰سانتیمتر زیر آب حرکت میکردند. آنها بدون نیاز به کپسولاکسیژن کار
میکردند. به دلیل سرعت زیاد آب طنابهایی در رود پیشبینی شده بود که هر یک از نیروها یک گره از طناب
.را میگرفت تا ستوناز یکدیگر جدا نشود
ما باید در جزیره ماهی عمل میکردیم که در عمق خاک عراق بود و برای همین باید پیش ازهمه رزمندگان به آب
وارد میشدیم. عصر بود که مابه منطقه رهایی پا گذاشتیم. پیش از آن در یک پاساژ جمع شده بودیم. درآنجا توپی
منفجر شده بود و خون و گوشت رزمندگان قبلی بر روی دیواربود. عصر عملیات بچهها وصیتنامههایشان را
نوشتند و هر یک به نمازمشغول شدند. پس از نماز مغرب و عشاء به آب زدیم. تعداد زیادی ازبچهها میدانستند که
دیگر امکان برگشت ندارند چون تنها در صورت موفقیت کامل عملیات همه افراد زنده میماندند. با وجود آب رودخانه
.کسیامکان برگشت نداشت
کربلای ۴ شکست نبود، در واقع عراقیها را به خواب برد
پس از خروج از آب ما وارد جاده شدیم. باید ۲۰ متری از ساحل جلوتر میرفتیم و در کانالها قرار میگرفتیم. کانال
هایی که در برابر نخلهاوجود داشت. تا ما پا به جاده گذاشتیم بعثیها جاده را بمباران کردند وعده زیادی شهید شدند.
این نشان میداد که آنها از قبل از حمله ما باخبربودند. ولی چارهای نبود و باید کار ادامه پیدا میکرد. تعداد زیادی از
رزمندگان در کربلای ۴ شهید شدند .به صورتی که صدام نام این عملیات را «دروی عظیم» گذاشت و پس از آن جشن
گرفت و به حج رفت. اما کربلای ۴ باعث شد تا بعثیها به خواب فرو روند و در عملیات کربلای ۵ که یک ماه بعد
انجام شد شکست سختی بخورند. اگر چه تعداد زیادی از غواصان در این عملیات شهید شدند ولی تلفات زیادی هم از
.دشمن گرفتند یکی از رزمندگان نقل میکرد که کانالهای بعثیها پر از جنازه شده بود
روایت لحظههای رزم غواصان کربلای ۴ دربرابر نیروهای بعثی
با اینکه آب به شدت سرد بود و عملیات پراضطرابی در پیش داشتیم اما همه آرام بودند و انگار رو به بهشت قدم بر
میداشتند. هیچ کس احساس سستی نمیکرد. وقتی ما واردآب شدیم عراقیها به شدت و با تجهیزات کامل آب را به
آتش کشیدند. صدای مهیبی در آب میآمد که موج عظیمیداشت ولی ما برای اینکه لو نرویم سر از آب بیرون
نمیآوردیم. حجم آتش باعث شده بود که عده زیادی از غواصان در آب رها شوند و آب آنهارا با سرعت به سمت
.پتروشیمی عراق ببرد.
بعثیها بچهها ی ما را با سلاحهای سنگین و کالیبر بالا میزدند
با این وجود تعدادی از غواصان به مقصد رسیدند. از دو گردانی که قرار بود به جزیره ماهی برسد تنها یک دسته از
یک گردان به جزیره رسید.عراقیها چند کار قابل توجه تاکتیکی در منطقه انجام داده بودند. اولل اینکه در طول ۶۰ تا
۷۰ متر از ساحل تمام نیزارها را از بین برده بودند تاجایی برای پناه گرفتن وجود نداشته باشد. همچنین خورشیدیهای
بلندی رادر آب گذاشته بودند. آنها همچنین هیچگونه سلاح کوچکی در خط نداشتند و چون میدانستند غواصها تنها با
.کلاشینکف، نارنجک و آر پی جی به ساحل میرسند با سلاحهای سنگین کالیبر بالا آنها را هدف میگرفتند
لباس تنگ غواصی باعث میشد خون مجروحان به سرعت تخلیه شود
من و شهید مومن اولین نفراتی بودیم که از آب در آمدیم. عمده بچههای غواص باتیرهای کالیبر بالا زخمی میشدند، با
سلاحهایی مانند دوشکا.طبیعتا وقتی فردی تیر کالیبر ۶۰ بخورد بدنش به کلی از بین میرود. در ضمن چون لباس
غواصها بسیار تنگ بود سرعت تخلیه خون بدنشان زیاد بود. عمده بچههایی به خاک پا گذاشتند زخمی بودند. تعداد ما
تنها۱۵ نفر بود. یک گردان که نتوانسته بود به ساحل برسد و بقیه هم که شهید شده بودند. با این حال خط به راحتی
.شکست و من به همراه شهید مومن شروع به پاکسازی سنگرها کردیم.
ماجرای سنگری که جا ماند و پاکسازی نشد
ما روبروی هر سنگری که میرسیدیم نارنجکی میانداختیم تا بعثیها را از بین ببریم اما یکی از سنگرها جا ماند وقتی
که برگشتیم متوجه شدیم که سنگر پر از آر پی جی ۱۱ بود و اگر ما در آنجا نارنجک میانداختیم همه شهید میشدند و
کل کانال منفجر میشد.
ما خط را شکستیم ولی مشکل اساسی این بود که پشت ما اروند بود و روبرویمان سنگرهای عراقی بر ما مشرف
بودند. کانالهای عراقیها کهدر آن پناه گرفته بودیم ما را محافظت میکرد اما بعثیها از داخل نخلستانها با تک
تیراندازما را میزدند. ما با این امید که گردانهای دیگر به مامیرسند و بعد از اینکه خط شکست نیروهای آبی - خاکی
واردعراق میشوندآنجا ماندیم. اما با توجه به اتفاقاتی که افتاد، بیشتر قایقها را زدند و نیروهای آبی - خاکی نتوانستند
.به ما برسند زیرا ما در عمق خاک عراق بودیم
در تاریکیهای شب بود که «مومن» از پا افتاد، نمیدانم تیر به کجایش خورد اما درلحظه شهید شد. همه غواصانی
که به جزیره رسیده بودیم یکجا جمع شدیم. باید تا صبح صبر میکردیم زیرا جهت آب به سمت عراق برگشته بود و
نمیتوانستیم به آب بزنیم. وقتی جزیره را گرفتیم برایمدتی مسیر آب به سمت ایران تغییر کرد ولی در شب باز هم
جهت آب به سمت عراق بود. در روز هم نمیتوانستیم در آب شنا کنیم چون ما را میزدند.باید منتظر میماندیم تا
.بهترین زمان که آب به سمت ایران برود و خود را در اختیارآب بگذاریم.
تنها سلاحمان یک قبضه آر پی جی ۱۱ بود
۱۰، ۱۲ نفری میشدیم که در همان سنگر پاکسازی نشده باقی ماندیم. همه بجز ۲،۳ نفر مجروح شده بودند. هیچ اسلحه
و نارنجکی نداشتیم و تنهاآر پی جی ۱۱ سنگر دراختیارمان بود. آن را به سمت بعثیها برگرداندیم به ترتیب یک
گلوله را به سمت راست کانال و بعدی را به سمت چپ کانال میزدیم تا بعثیها نتوانند به سمت ما بیایند. آنها
میخواستند ما را اسیر کنند. چون از گروههای نخست عملیات بودیم میخواستند از مااطلاعات بگیرند. ما فاصله
زیادی با بعثی ها نداشتیم و فرماندهشان رامیدیدیم که میگفت به سمت داخل آر پی جی شلیک کنید تا اسلحه از
کاربیفتد. آنها میدانستند که ما سلاح نداریم. فرمانده بعثی نیروهایش رامجبور میکرد که به سمت داخل لوله اسلحه
نشانهگیری کنند ولی تا میخواستند شلیک کنند آر پی جی شلیک میشد و بعثیها از بین میرفتند.
اسارت برای من غیرقابل هضم بود
ما تا صبح مقاومت کردیم گلولههایی که به سمت ما میزدند به آر پی جیها میخورد وهر لحظه امکان انفجار وجود
داشت. ما دو راه بیشترنداشتیم یا باید شهید میشدیم و یا اسیر. من در عملیاتهای زیادی شرکت کرده بودم و هر نوع
تصوری از زخمی شدن تا شهادت داشتم ولی تنهااسیر شدن بود که برای من غیرقابل هضم بود. برای من مهم بود که
وقتی منو دشمن با یکدیگر روبرو میشویم و دیگر امکان مقاومت ندارم چهاتفاقی میافتد. با این حال لحظه اسارت
یکی از آرامش بخشترین لحظههای زندگی من بود. ما به بعثیها گفتیم میخواهیم اسیر شویم و با دستانی
خسته و خم از سنگر بیرون آمدیم.تا اینجا مصاحبه که رسیدیم، یوسفی گفت میخواهد با یکی دیگر از غواصان
کربلای۴ تماس بگیرد تا او هم خاطراتش را برای ما بگوید و پس ازآن یوسفی خاطرات اسارت را بازگو کند.
مرتضی شهبازی پشت خط تلفن آمد واز اصفهان شروع به بازگویی خاطراتش از شبهای پر ماجرایکربلای ۴ در
خرمشهر کرد.