:: وصیت فرمانده پاکستانی
 (۱۲ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: کل‌کل‌های حسن باقری و آقا رشید
 (۱۲ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: نامش را از "حسینی" به "کنی" تغییر داد
 (۱۲ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: بیست‌وهشتمین سالگرد شهداي محله در منزل پدري شهيد سعيد ناصري برپا شد
 (۱۱ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: عزیزِ آقاعزیز که بود؟
 (۱۱ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: فرمانده‌ای که خونابه‌های پای رزمندگان را تخلیه کرد
 (۱۱ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: سیاست‌های کلان محور مقاومت زیر نظر سیدحسن نصرالله
 (۱۱ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: شهید "حسن باقری" بهشتی جنگ بود
 (۱۱ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: عکسی با ارزش برای رزمنده ها
 (۱۱ / ۱۱ / ۱۳۹۴)

:: شهیدی که طبق قول به پدر جنازه‌اش ۴۵ روزه به خانه برگشت
 (۲۸ / ۳ / ۱۳۹۴)

:: غواصی که دوازده شهید را شناسائی کرد
 (۲۸ / ۳ / ۱۳۹۴)

:: خاطره ای خواندنی ازشهید غواصی و بیت المال
 (۲۸ / ۳ / ۱۳۹۴)

:: غواصان اروند دنيا را شگفت زده کردند
 (۲۸ / ۳ / ۱۳۹۴)

:: پیام رهبر معظم انقلاب در پی تشییع باشکوه پیکر مطهر شهدا:
 (۲۸ / ۳ / ۱۳۹۴)

:: روایت عینی 4 غواص آزاده از آخرین لحظات اسارت در کربلای 4
 (۲۸ / ۳ / ۱۳۹۴)

:: شهید محمدرضا پورکیان
 (۲۰ / ۱۰ / ۱۳۹۳)

:: نامه فرمانده عراقی قبل از "عملیات والفجر8"
 (۲۰ / ۱۰ / ۱۳۹۳)

:: ماجرای خوردن کله پاچه در دوکوهه
 (۲۰ / ۱۰ / ۱۳۹۳)

:: دلنوشته یکی از رزمندگان گردان زهیر
 (۲۰ / ۱۰ / ۱۳۹۳)

:: برگزاری مراسم سالگرد
 (۲۰ / ۱۰ / ۱۳۹۳)





اخبار سایت
انتخاب گروه :
بیست‌وهشتمین سالگرد شهداي محله در منزل پدري شهيد سعيد ناصري برپا شد
۱۱ / ۱۱ / ۱۳۹۴
بیست‌وهشتمین سالگرد شهداي محله در منزل پدري شهيد سعيد ناصري برپا شد خانه یادهای شهدای محله نيلوفر ذوالفقاري - «وقتي سعيدم رفت اصلاً فكر نكردم اين آخرين باري است كه پسرم را مي‌بينم، با دعاي خير بدرقه‌اش كردم، قول داده بود كه ۴۰ روز بعد برمي‌گردد، سعيد به قولش عمل كرد، ۴۰ روز بعد پيكرش را به ما تحويل دادند. «وقتي سعيدم رفت اصلاً فكر نكردم اين آخرين باري است كه پسرم را مي‌بينم، با دعاي خير بدرقه‌اش كردم، قول داده بود كه 40 روز بعد برمي‌گردد، سعيد به قولش عمل كرد، 40 روز بعد پيكرش را به ما تحويل دادند. چهره‌اش درست مثل فردي كه در خواب باشد آرام بود.» اين حرف‌هاي مادري است كه مي‌گويد به پسرش افتخار مي‌كند، چون خانه و تفريح و آينده شخصي‌اش را در تهران رها كرد و براي دفاع از ميهنش راهي جبهه‌ها شد. براي اهالي محله‌هاي علي‌آباد جنوبي و ياخچي‌آباد، حضور در مراسم سالگرد اين شهيد و يادواره شهداي دفاع مقدس، كه در خانه پدري شهيد ناصري برگزار مي‌شود، به سنتي هر ساله تبديل شده است. مراسمي كه از سوي هيچ نهاد و ارگاني برگزار نمي‌شود بلكه اين خانواده شهيد ناصري و اهالي محله هستند كه نيت كرده‌اند هر سال، مراسم را بهتر از سال قبل برگزار كنند. امسال در بيست و هشتمين سالگرد شهادت شهيد سعيد ناصري، مهمان خانه او بوديم و پاي حرف‌هاي اعضاي خانواده و هم‌رزم او نشستيم. اهالي هر سال به ياد شهداي محله دور هم جمع مي‌شوند هنوز ساعتي به شروع مراسم سالگرد شهادت شهيد سعيد ناصري و يادواره شهداي عمليات بيت‌المقدس 2 مانده كه به خانه پدري شهيد در خيابان بهمنيار مي‌رسيم. تصاوير بزرگي از شهداي محله و چراغاني‌هاي پياده‌رو نشان مي‌دهد اينجا خانه‌اي است كه براي بيست و هشتمين سال قرار است مراسم سالگرد شهيد در آن برگزار شود. در و ديوارها پر از تصاوير شهداي محله و هم‌رزمان شهيد ناصري است. وارد حياط خانه كه مي‌شويم، نوجوانان و جوانان محله كه لباس رزمندگان را به تن دارند به استقبال‌مان مي‌آيند. اهالي مي‌گويند كه هر سال وقتي دي ماه از راه مي‌رسد، ياد و خاطره عمليات كربلاي 5 و بيت‌المقدس 2 كه بسياري از جوانان محله‌شان در آنها به شهادت رسيدند زنده مي‌شود و مراسم سالگرد شهيد ناصري بهترين فرصت براي گفتن و شنيدن از اين شهداست. هنوز ساعتي به شروع مراسم مانده اما مهمان‌ها يكي يكي از راه مي‌رسند و برادران شهيد ناصري از آنها استقبال مي‌كنند مراسم مردانه در زيرزمين بزرگ خانه پدري شهيد ناصري برگزار مي‌شود، جايي كه محمد اصلانی همرزم شهيد سعي كرده با ساخت سنگري نمادين، فضاي جبهه و جنگ را براي مهمانان تداعي كند. براي بچه‌ها هم ديدن نمونه‌اي از سنگر و يادگاري‌هاي شهدا كه تا به حال فقط توصيف آنها را از زبان پدران‌شان شنيده‌اند خالي از لطف نيست. مراسم با قرائت آيات قرآن شروع مي‌شود. بعد هم نوبت سخنراني و مداحي است. پدران چند نفر از همرزمان شهيد ناصري و شهداي عمليات بيت‌المقدس 2 در مراسم حضور دارند و خاطرات فرزندان‌شان را با هم مرور مي‌كنند. آشپزخانه هم پر جنب و جوش است، آنطور كه داماد خانواده ناصري مي‌گويد، كار برگزاري اين مراسم هر سال با دست به دست هم دادن اهالي راه مي‌افتد و علاقه به اين دورهم جمع شدن آنقدر زياد است كه بعضي بچه‌محل‌هاي سابق كه حالا در شهرهاي ديگر زندگي مي‌كنند، هر سال خودشان را به اين مراسم مي‌رسانند. پدر شهيد ناصري مي‌گويد: «براي پسرم عروسي نگرفتم و دامادي‌اش را نديدم، حالا هر سال در هر شرايطي كه باشم، دلم طاقت نمي‌آورد و بايد حتماً مراسم سالگرد سعيد را در خانه برگزار كنم.» مسلم ناصري، برادر شهيد كبوتري كه به آسمان پركشيد سعيد فرزند سوم خانواده و از من 2 سال كوچك‌تر بود. ما 8 خواهر و برادر بوديم. سعيد ورزشكار بود، هم فوتبال بازي مي‌كرد و هم به كشتي علاقه خاصي داشت. از ابتداي شروع جنگ تحميلي هم، با وجود اينكه سن كمي داشت بسيار مايل بود هر طور شده به دفاع از كشورش كمك كند. سعيد سن كمي داشت، هنرستاني كه بود، نياز به آموزش نظامي خيلي احساس مي‌شد، سعيد را به دليل استعداد و تجربه‌اي كه داشت به‌عنوان مسئول آموزش نظامي هنرستان انتخاب كردند. جالب اينكه برادرم درباره اين موضوع با خانواده حرفي نزده بود، براي شركت در مراسمي به هنرستان رفته بودم كه او را با لباس نظامي ديدم و تعجب كردم. ما در علي‌آباد جنوبي زندگي مي‌كرديم، يكي از برادران شهيد دستواره هم با سعيد همكلاسي بود، فضاي معنوي آن روزها و علاقه شخصي پاي او را به جبهه باز كرد. 17 ساله بود كه به جبهه رفت ودر 18سالگي به به شهادت رسيد. وقتي سعيد شهيد شد، من در يكي از پادگان‌هاي سپاه پاسداران بودم، وقتي خبر شروع عمليات بيت‌المقدس 2 اعلام شد، تا صبح نخوابيدم، در خواب و بيداري ديدم كه آمبولانسي مقابل خانه ما در علي‌آباد ايستاده، در باز شد و كبوتري سفيد از آن بيرون آمد و به آسمان پركشيد. سراسيمه از خواب پريدم، احساس عجيبي داشتم، بعد باخبر شدم كه درست در همان شب، برادرم به شهادت رسيده است. سعيد ‌منش بزرگي داشت و به شدت به احترام خانواده اهميت مي‌داد. كمك به دوستان جزو اخلاق‌هاي ويژه سعيد بود، هميشه حواسش به حال و روز دوستانش بود، بعد هم در سال‌هاي جنگ، احساس مسئوليت داشت و كمك به خانواده‌هاي شهدا را خيلي جدي پيگيري مي‌كرد. از سال 1366 كه سعيد شهيد شد، هر سال اين مراسم به بركت وجود خود شهيد برگزار شده است. محله علي‌آباد جنوبي شهيدان زيادي را به كشورش تقديم كرده، فقط در عمليات بيت‌المقدس 2، محله ما 5 شهيد داشته است. همه اين افراد بچه‌محل‌هاي ما بودند و حالا بزرگداشت اين شهدا، كمترين‌كاري است كه مي‌توانيم در حفظ ياد و خاطره آنها انجام دهيم. غنچه قادري، مادر شهيد مادر! من شهيد مي‌شوم سعيد از همان بچگي اخلاق خوبي داشت، بزرگ‌تر كه شد خالصانه عبادت می‌کرد و خيلي به خدا نزديك بود. 17 ساله كه شد ديگر نتوانستم او را نگه دارم، چند بار به جبهه رفت و برگشت، هر بار هم زخمي شده بود. مي‌گفتم سعيد مادر! درس‌هايت را بخوان بعد برو، مي‌گفت مامان مي‌روم، اگر شيري كه خوردم پاك است بدان كه من شهيد مي‌شوم. پسرعمه سعيد شهيد شده بود، هربار مي‌گفتم نرو، مي‌گفت عمه‌ام بدون پسر مانده، شما كه به جز من 3 پسر ديگر هم داريد. خيلي اهل كمك كردن به ديگران بود، هر مشتري كه به مغازه مي‌آمد و پول نداشت، با اشاره مي‌گفت هرچه مي‌خواهي ببر. يك هفته مانده به شهادتش، گفتم سعيد جان در اين برف و سرما چطور مي‌خواهي به جبهه بروي؟ گفت مادر اگر من برنگشتم غصه نخور. اين آخرين باري بود كه با او صحبت كردم. يك وانت از هرچه در مغازه داشتيم پر كرد، گفتم اينها را براي چه بار وانت مي‌زني؟ گفت براي رزمندگان مي‌برم، انگار فهميده بود كه ديگر قرار نيست برگردد. يكي از همسايه‌ها پرسيد پسرتان كجا مي‌رود؟ وقتي فهميد راهي جبهه شده گفت: حاج‌خانم صورت پسرتان چقدر نوراني شده بود. برايم باارزش بود كه براي دفاع از ميهنش مي‌رود به همين دليل بي‌تابي نمي‌كردم، 7 روز از شهادتش گذشته بود و انگار همه خبر داشتند جز ما، با دختر بزرگم در محله بوديم كه يكي از همسايه‌ها خطاب به ديگري گفت خبر‌داري پسر صاحب مغازه محل شهيد شده؟ دخترم همينكه خبر را شنيد مي‌خواست گريه و‌زاري كند، گفتم حرفي نزن! بيا به خانه برويم. قول داده بود 40 روز بعد برمي‌گردد، به قولش عمل كرد و پيكرش بعد از 40 روز به خانه برگشت. حالا پوتين‌ها و لباس‌هايش، همان‌طور خون‌آلود و گل‌آلود در چمدان به يادگار مانده است، هر وقت دلم مي‌گيرد سراغ آنها مي‌روم. سر مزارش كه مي‌روم براي همه جوان‌ها دعا مي‌كنم و مي‌گويم خدایا خون شهدا پايمال نشود. حبيب‌الله ناصري، پدر شهيد دامادي سعيد را نديدم و رفت چرا راضي نباشم؟ من 4 پسر دارم و يكي از آنها را در راه كشورم تقديم كرده‌ام، همه ما عاقبت از اين دنيا رفتني هستيم، پس افتخار مي‌كنم كه پسرم به راه شهادت رفت. آن موقع‌ها فقط ما نبوديم كه راضي شده بوديم فرزندمان راهي جبهه شود، خانواده‌ها در همه جاي ايران بچه‌هاي‌شان را به جبهه مي‌فرستادند. سعيد من هم محصل بود، در هنرستان براي بچه‌ها آموزش نظامي برپا كرده بود، خودش جوان بود اما جوان‌هايي را كه نااهل و دنبال كار خلاف بودند نصيحت مي‌كرد. سعيد جوان بود، دوست داشتم دامادي او را ببينم، حالا دلم راضي نمي‌شود و تا وقتي زنده‌ام سالگرد او را در خانه برگزار خواهم كرد، هر هفته هم سر مزارش مي‌روم، گريه مي‌كنم و مي‌گويم پسرم داماد نشدن تو دردي در دل من گذاشته است. خدا را شكر مي‌كنم كه خدا توفيق داد و من فرزندي تربيت كردم كه به شهادت رسيد. مظاهر ناصري، برادر شهيد به بزرگ‌ترها احترام مي‌گذاشت سعيد درست مانند بقيه شهدا، الگوي زندگي بود. برخورد او با ديگران، چه با خانواده و چه در محله، خوب و پسنديده بود. من فكر مي‌كنم شهدا واقعاً متعلق به اين دنيا نبودند و بهشتي بودند. سعيد از بچگي، هم در درس خواندن پرتلاش بود و هم در كارهاي مغازه به برادرها كمك مي‌كرد. به نوجواني كه رسيد وارد بسيج شد. ويژگي اخلاقي پررنگي كه از او در ذهن دارم، احترام گذاشتن به پدر و مادر و بزرگ‌ترها به‌ویژه خانواده‌هاي شهدا بود. اگر كمكي به فردي مي‌كرد، پنهاني و بدون حرف زدن درباره آن بود، اين كار براي همه ما نوعي درس است. روزهايي كه خودم جبهه بودم، هفته‌اي چند نامه برايم مي‌فرستاد. بعد هم هر طور بود رضايت پدرمان را گرفت و به جبهه رفت، گفته بود كه براي پشتيباني مي‌رود اما عازم خط مقدم شده بود. عشق بود كه سعيد را به جبهه كشاند. شهلا ناصري، خواهر شهيد نام من، يادگار برادر شهيدم است سعيد 5 سال از من كوچك‌تر بود، علاقه زيادي به من و بچه‌هايم داشت، خيلي به خانه ما سر مي‌زد، بچه‌ها را اين طرف و آن طرف مي‌برد. وقتي شهيد شد 18 سال داشت اما آنقدر به كمال رسيده بود كه اگر با او حرف مي‌زدي فكر مي‌كردي حداقل 25 سال دارد. وصيتنامه‌اش را كه مي‌خوانم تعجب مي‌كنم كه چطور جواني در آن سن و سال تا اين حد عاقل و فهميده بوده است؟ به خواهر و برادرهاي بزرگ‌تر از خودش خيلي احترام مي‌گذاشت. تازه بعد از شهادتش بود كه باخبر شديم چقدر به كمك خانواده‌هاي شهدا و افراد نيازمند رفته و آنها را كه مريض بوده‌اند پيش دكتر برده است. وقتي مي‌خواست به جبهه برود، از ترس مخالفت‌ها مي‌گفت خيال‌تان راحت من پشت خط هستم، با خودش تعداد زيادي لباس بافتني براي رزمنده‌ها برده بود. از جبهه تعداد زيادي نامه برايم فرستاد. من نامم را از برادر شهيدم به يادگار دارم، نامي كه او مرا با آن صدا مي‌كرد و بعدها همان نام را وارد شناسنامه‌ام كردم. محمد اصلاني، همرزم و بچه‌محل هم‌پاي هم از محله تا جبهه بچه‌محل بوديم، با هم به مدرسه رفتيم، با هم وارد پايگاه بسيج شديم و سال 66، هر 2 نفر ما در يك گردان آرپي‌جي‌زن بوديم. روز عمليات هم با هم بوديم، وقتي سعيد تير خورد من تقريباً 2‌متر با او فاصله داشتم، در آن گردان 17 نفر از بچه‌محل‌هاي علي‌آباد جنوبي حضور داشتند و انگار محله‌مان را به جبهه برده بوديم. شب عمليات را خوب به خاطر دارم، تيربارچي عراقي، با تيربار تير مي‌انداخت، برادر علي‌آبادي به بالاي تپه رفت و گفت اينجا سنگر هست، سريع يكي يكي بياييد. واقفي رفت، نوبت سعيد بود كه رد شود، ناگهان همان بالا به پشت افتاد. اول متوجه نشدم، يكدفعه ديدم سعيد افتاده، به كرمي گفتم آن بالا كيه؟ گفت سعيد. گفتم چرا آنجا خوابيده؟ سرش را انداخت پايين، سريع رفتم بالاي سرش، خون از سرش جاري بود. با فرياد صدایش مي‌زدم، چندبار صدایش كردم: «‌سعيد جان‌چي شده؟ سعيد، سعيد، تورو خدا!» چندبار نفس بلند كشيد و يك دفعه چشمش را بست. فقط گريه مي‌كردم، فكرم رفت به علي‌آباد، به بازي‌هاي محلي، به مدرسه رفتن، مسجد و بسيج رفتن، به پدر و مادرش، به پدر و مادر خودم. سعيد خيلي جوان بود اما با اينحال بسيار مسئوليت‌پذير بود و اخلاق پهلواني داشت. براي خيلي از جوان‌هاي امروزي مثل افسانه است، مگر مي‌شود جواني 18 ساله، با كمترين امكانات نظامي مقابل دشمن بايستد؟ حالا برگزاري هر ساله اين مراسم باعث شده نام شهداي محله‌مان زنده بماند. خانواده‌هاي شهدا وقتي اين حضور را مي‌بينند از اينكه فرزندشان فراموش نشده دلگرم مي‌شوند. شهيد سعيد ناصري تبديل به نوري شده كه روشنايي‌‌اش همه جا را فرا گرفته است، به نام اوست كه بچه‌محل‌ها و همرزمانش سالي یک بار هم كه شده از جاهاي مختلف دور هم جمع و از حال يكديگر باخبر مي‌شوند. ارمغان آن رشادت‌ها، امنيتي است كه ما امروز در سايه آن مي‌توانيم ياد شهدای‌مان را زنده نگه داريم. منبع: همشهری محله
متن اینجا قرار می گیرد

:: مراسم سالگرد شهید سال 98
:: آلبوم سالگرد شهید ناصری-بهمن 92-شماره یک
:: آلبوم تصاویر افتتاح سالن شهید سعید ناصری
:: آلبوم عزاداری دهه دوم هیات رهروان عاشورا-92
:: آلبوم جدید عکسهای شهید سید هادی هاشمی
:: مراسم احیا هیئت رهروان شهدا.علی آباد جنوبی
:: وداع اهالی علی آباد و خزانه با شهید قدرت الله سرلک
:: مراسم احیاء با حضور بر پیکر شهید قدرت الله سرلک
:: مرحوم کربلایی حامد محتشمی
:: آلبوم عکس مرحوم حاج آقا طاهری
:: آلبوم تصاویر بازگشت پیکر شهید قدرت الله سرلک
:: آلبوم شهید حجت الله برزویی
:: آلبوم یادبود مراسم 2 شهید گمنام خزانه-92
:: آلبوم مربوط به شهدای تفحص
:: آلبوم خاطره انگیز تصاویر عملیات بیت المقدس 4
:: آلبوم خاطره انگیز تصاویر اعزام به جبهه
:: آلبوم تصویری گردان مالک لشگر 27
:: آلبوم تصویری خط مقدم
:: آلبوم تصویری نبرد خرمشهر
:: آلبوم تصویری رزم شبانه
:: آلبوم تصویری حرکت رزمندگان به طرف خط مقدم
:: آلبوم تصاویر وداع رزمندگان در جبهه ها
:: آلبوم تصویری عملیات کربلای 5-شلمچه
:: آلبوم تصویری عملیات والفجر 8- فاو
:: شهید محمد موافق
:: آلبوم عکس لحظات شهادت رزمندگان
:: آلبوم عکسهای خاطره انگیز جنگ
:: آلبوم عکس لحظات وداع رزمندگان با خانواده ها
:: آلبوم عکس ماووت-بیت المقدس 2
:: عکسهائی از خط مقدم جبهه ها
:: آلبومی جدید و قدیمی از بچه های با صفای علی آباد
:: شهید عباس باستانی- شهید محمد باستانی
:: آلبوم عکس خاطره انگیز از جبهه
:: شهید حاج اصغر صادقی.فرمانده گردان زهیر
:: آلبوم منطقه عملیاتی بیت المقدس 2-ماووت
:: شهید علی گوگونانی
:: شهید علی تکلو
:: آلبوم عملیات مرصاد به روایت تصاویر
:: شهید حسن زارعی
:: شهید حاج داود حیدری-فرمانده گردان زهیر
:: البوم شماره 2 گردان زهیر.
:: پوستر شهدای عزیز علی آباد جنوبی
:: اطلاعیه های مراسم های شهدای محل
:: شهید عباس بایندوریان
:: آلبوم عکسهای سالگرد شهید ناصری .سال 90
:: آلبوم عکسهای سالگرد شهید ناصری .سال 89
:: شهید علی اصغر مشکی
:: آلبوم رزمندگان گروهان عاشورای گردان زهیر
:: شهید عباس شجاعی
:: لبوم شماره 6. بچه های محله علی آباد
:: آلبوم شماره 5. بچه های محله علی آباد
:: عکسهای مراسم سالگرد شهید ناصری.سال 87
:: آلبوم شماره 4 شهدا و بچه های علی آباد
:: شهیدان محمد رضا و علیرضا صادقی
:: شهید حمد الله اقدم
:: آلبوم شماره 3 همرزمان قدیم
:: شهید برزوئی و مرحوم حجت الله برزوئی
:: شهید احمد باقری
:: شهید جعفر نگاهی
:: شهید رضا لشگری
:: آلبوم عکس بچه های علی آباد جنوبی-شماره 2
:: آلبوم عکس بچه های علی آباد جنوبی-شماره 1
:: شهید آقا محمدی(داماد شهید اکرامی)
:: شهید شیرالله رحمت پور
:: یادگاریهای جنگ
:: شهید باروزه
:: شهید محمد تکلو
:: شهید مجید شوارعان
:: شهید کرامت محمدی
:: شهید مهدی تیموری
:: شهید یوسف سرلک
:: شهید ان موسی و جلیل رشیدی
:: شهید محمد رضا گودرزی
:: شهید مصطفی باتوانی
:: شهید محمود ثامنی
:: شهیدان محمد علی و احمد مردیان
:: شهید محسن رضایی پور
:: شهید حاج حسن مقدس
:: شهید ضیغام(محمد) تمجیدی
:: شهید محمد سپهری
:: شهید بهرام لطفی
:: شهید ذوالفقار گوگونانی
:: شهید سید محمد دستواره
:: شهید سید محمد رضا دستواره
:: شهید سید حسین دستواره
:: شهید محمد رضا حاجی زاده
:: شهید سلیمان دده خانی
:: شهید علی اصغر اسدی
:: شهید علی صالحی
:: شهید قاسم هونجانی
:: مرحوم حاج مالک تکلو.پدر شهید محمد تکلو
:: شهید محمد اکرامی
:: شهید علی رضا اذری
:: شهید صمد کاظمی
:: شهید اصغر قدرتی
:: شهید سید هادی هاشمی
:: شهید سعید ناصری