بعضی از شهدا راه بلد سایرین بودند...
جبهه شده بود سکوی پرواز برای اونایی که اهل سیر و سلوک بودند...جنگ با دشمن بیرونی بهونه ای بودبرای کارزار با دشمن درونی....بچه هایی بودند که وقتی پا تو جبهه میگذاشتند آنقدرزود بال و پر در میاوردند که اگر مواظبت از اونها نمیکردی زود میپریدند...مجالست وموانست با این عرشی های خاک نشین آدم روبه عرش میبرد...از جمله این راه بلدها:
دانشجوی شهید حمیدرضا دادو بود...
فامیلیش دادو بوداما اهل دادو بیداد نبود ......حمید متولد سال 1346 بود و در میدون خراسون ،خیابون( شهید طیب )بی سیم سابق) رشدکرده بود و پدرش هم تو میدون خراسون مغازه آبنبات فروشی داشت..بچه با ادب ودرسخونی هم برای پدر و مادرش بود..بخاطر روحیات و مهربونیش، علاقه مندان زیادی داشت..بعداز عملیات بدر وارد جبهه شد. ابتدا رفت گردان حضرت قمربنی هاشم (ع) و برای عملیات عاشورای 3 امدادگر گردان حضرت علی اصغر (ع) بود و در همون عملیات دلاوری و رشادتش رو به رخ کشید و حمیدی که به ظاهر جثه کوچک و استخونیش به چشم میومد اونور سکه وجودش رو هم روکرد...حمید با تاسیس گردان حضرت زینب (س) بعد ازعملیات والفجر8 به این گردان رفت و بعد از عملیات کربلای یک به جمع رزمندگان گردان تخریب لشگرده سیدالشهداء(ع) پیوست: وقت نماز ظهر و عصر تو مقر قلاجه داشتم مقابل منبع آب وضومیگرفتم که دیدم یکی دیگه هم آستین رو بالا زده ومنتظره وضو بگیره.تعجب کردم!!!تاحالا ندیده بودمش...وضوم که تموم شد قدری صبر کردم تا اون هم وضو گرفت.و با هم راه افتادیم سمت حسینیه...قدمها رو خیلی آروم برمیداشتیم تا بیشتر با هم آشنا بشیم...نمیتونم توصیف کنم در برخورد اول با حمید چه حالی داشتم ..احساس میکردم سالها باهاش رفیق بودم حرف که میزد سرش پایین بود ...ازش پرسیدم تازه اومدی جبهه...گفت !!!تازه که نه..گردان حضرت زینب(س) بودم...پرسیدم چی شد هوس اومدن به گردان تخریب کردی...درحالیکه سرش روبالا میاورد که عینکش رو جابجا کنه..جواب داد خودم نیومدم...یکی منو آورد.. به حسینیه رسیدیم و بعد ازنماز بردمش چادر خودمون و با هم نهارخوردیم...در همان هفته اول حمید تو گردان جا افتاد و آموزشها شروع شد...بچه هابرای عملیات کربلای 2 آماده میشدند..و آموزشها به فراخور منطقه عملیات که کوهستانی بود دراطراف کوههای قلاجه بود..شهید اربابیان و برادر آقایی مسوولیت آموزش نیروهای تازه وارد رو داشتند وحمیدچهره شاخص این دوره بود ودر همان دوره حمید با تلاش فراوان و استعدادی که داشت ،شد خبره ثبت میدان مین...حمید کسی بود که هیچکس حسادت به رشد تخصصی اون نداشت...چون اونقدر متواضع ، مودب و مهربون بود که جایی برای این حرفهانبود...هوای قلاجه کم کم داشت سرد میشد و بچه ها اورکت تحویل گرفتن...حمید آخرین نفری بود که رفت تدارکات برای گرفتن اورکت..اورکت های کره ای تموم شد و به حمید یک اورکت کهنه وزرد رنگ رسید..اگه ماها بودیم گردان رو رو سرمون میگذاشتیم..اما حمیدروح بزرگی داشت و ابدا گله ای نکرد و این اورکت حمید شد شاخص...هر وقت وارد حسینیه میشدی...صاحب اورکت زرد رنگ در سجده بود...حمید چشم هاش خیلی کوچیک بود وقتی هم که تو سجده گریه میکرد این چشمها دیگه باز نمیشد...من با یک تعداد دوستان برنامه داشتیم که عصرهای جمعه پشت یه تخته سنگ که بالای مقر تخریب بود جمع میشدیم ودعای سمات میخوندیم و حمید هم به اون جمع اضافه شد.حمید از اول دعای سمات تا آخر دعاحال گریه داشت وجمع ماهم با گریه او حال میکردیم...شهید مهدی ضیایی که اون هم برا خودش تو عبادت کسی بود میگفت من به حال حمید غبطه میخورم ..حمید در گردان تخریب برای خودش کسی شد و مرشدی شد برای یک عده دیگه ازبچه های مستعدی که تازه وارد گردان میشدن....حمید در عملیات کربلای دو جزء تیم مین گذاری بود که قرار بود درادامه عملیات وارد کار شوند...اما اتفاقاتی که درعملیات افتاد موجب لغو ماموریت تیم اونها شد....حمید در زمره نیروها عملیاتی کربلای 4 و 5بود .حمید مامور شد به گردان حضرت علی اکبر(ع) و درروزهای اول ورودش شهید علی آملی معاون گردان حضرت علی اکبر(ع) مرید مرام او شده بود و در شب عملیات کربلای 5 با غواصان تخریبچی برای شکستن دژ شلمچه راهی شد...و در تکمیلی کربلای 5 هم حمید توفیق حضور داشت .بهار66 گردان تخریب در پادگان امام علی(ع)درسنندج اردو زد و مقدمات عملیات در ماووت فراهم شد. اوایل تیرماه66 ماموریت عملیات در ارتفاعات مشرف به شهر ماووت به لشگر10 واگذار شد و خبر ماموریت جدید همه بچه های تخریب رو به وجد آورد حمید هم با اصرار زیاد خودش رو جا کرد و شب عملیات نصر4به عنوان تخریبچی به گردان حضرت علی اصغر مامورشد....شب عملیات نصر4 با بچه های مامور به گردانها سوار وانت شدیم .مسیر ما از موقعیت گردو(نام یکی از مقر های لشگر10 درماووت) تا خط اول تقریبا طولانی بود ودر مسیر که میرفتیم حرفهای حمیدنشون میداد بدجوری هوایی شده.و ورد زبونش شده بود که : دنیا معبر عبوره ..نه قرارگاه موندن..گاهی هم ازمن سووال میکرد..برادر جعفر؟؟؟طناب معبر کم نیاد....حمیدوظیفه کشیدن طناب معبر در میدون مین رو داشت.و این اولین ماموریت معبر زدن حمیدبود ..ساعت حدود 12 شب بود که به مسوولین گردانها معرفی شدیم.از نیمه شب گذشته بودکه با ستون گردانها به سمت راه کارهای تپه دوقلو حرکت کردیم...نزدیک خط دشمن ستون نیروها نشستن و به اتفاق شهید رسول فیروزبخت نزدیک میدون مین شدیم...صدای تلق و تولوق میومد و دشمن داشت موانع مقابل سنگرهاش رو تقویت میکرد ..قرار شد منتظر بمونیم که نیروهای دشمن میدون مین رو ترک کنند...نیمه شب بود که بچه ها وارد راه کارها شدند و معابر باز شد ودستور آغاز عملیات صادر شد...و ما نیروها رو از میدون مین عبور دادیم .در گیری سختی بود..دشمن بر منطقه مسلط بود و آتش سنگینی روی معبر اجرا میکرد...مجبور شدیم با شهید فیروزبخت پشت تخته سنگی پناه بگیریم...هوا داشت روشن میشد و صحنه درگیری کاملا مشخص بود.گردان حضرت علی اکبر(ع) وحضرت قاسم(ع) هم وارد میدون شدند وزیر آتش فوق العاده سنگین از معبر گذشتن...نماز صبح رو فکر کنم بدو بخیز خوندیم ..یکی دوساعت از روز گذشته بود که مواضع اولیه تثبیت شد و قرار شد بچه های تخریب برای ماموریت بعدی به عقب برگردند.همه اومدن غیر از حمید...که یکی ازبچه ها که صورتش غرق خون بود گفت : خمپاره خورد بین من وحمید و دیگه نفهمیدم چی شد....بچه هایت خریب رو جمع کردیم وبه سمت عقب میومدیم..اکثر بچه ها مجروح بودند..از آخرین خاکریز که رد شدیم سنگر بچه های تخریب پیدابود و از اون دور معلوم بود که یکی مقابل سنگر ایستاده..نزدیکتر که شدیم دیدم( شهید سید محمد زینال الحسینیه)(معاون تیپ کربلا وفرمانده تخریب ل10).بعد از اینکه گزارش کار رو دادم سید حال اولین نفری روکه پرسید حمید بود.گفت برادر دادو چی شد..گفتم آقا سید: حمید پرید...تا اینوگفتم دیدم سید عقب عقب رفت وبه گونی های سنگر تکیه داد ..میشد غم رو ازچهره اش خوند..وبا حسرت و خیلی غلیظ گفت:خوش به حالش..و اینگونه حمید مهربون و دوست داشتنی مزد رحماتش رو گرفت ودر سالروز تولد 20 سالگیش در تاریخ 12/4/66برگه شهادتش امضاشد ..حمید دو ماه فبل از شهادت در رشته علوم آزمایشگاهی دانشگاه کرمان پذیرفته شدو قرار بود مهرماه سرکلاس حاضر بشه..اما اون یک شبه تمام کلاسها رو گذروند ونمره قبولی گرفت.و پیکر مطهر شهید حمید رضا دادو با همان لباس رزم در گلزار شهدای بهشت زهراء(س)-قطعه 29-ردیف159-شماره14مهمان خاک شدراوی:جعفرطهماسبیلینک خبرگزاری فارس:تخریبچی که سالگرد تولدش به شهادترسید.http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910412000213