روایت حاجی بخشی از ذوالجناح جبههها
·
به گزارش گروه «حماسه ومقاومت» خبرگزاری
فارس،درروزهای دفاع مقدس اتفاقات گوناگونی
رخ میداد که متاسفانه به برخی از آنها کمتر
پرداخته شده است. یکی ازاین موارد که در غرب
کشور بیشتر اتفاق میافتاد قاطرههایی بود که
نقشبه سزایی در پیشبرد عملیاتهاو اهداف
رزمندگان داشت. اینخاطره در وبلاگ الوارثین
منتشرشده است:
حکایتی رو از مرحوم حاج بخشی شنیدم که
میگفت: به منماموریت دادند که برای استفاده
عملیات در مناطق کوهستانی تعدادی قاطر بخرم و
من هم برای خرید این چهارپابه مناطقعشایری و
روستایی رفتم. در یکی از روستاها تعدادی قاطر
انتخاب کردیم و قرار شد که نزداهالی روستا بماند
تا ما کامیونتهیه کنیم و اونها رو به جبهه انتقال
دهیم.
ما رفتیم و با کامیون برگشتیم و قاطرها رو سوار
کامیون کردیم.یکی از اونها کم بود. سراغش رو
گرفتیم و گفتند: صاحب قاطربرده لب رودخانه تا
آبش بدهد.با ماشین رفتیم سمت رودخانهکه از
وسط ده رد میشد و بامنظره عجیبی مواجه
شدیم. دیدمیک پارچه سبزی روی این حیوان
انداخته و با علاقهای خاصدارد اون رو شستشو
میده و با این حیوان داره حرف میزنه.به شوخی
گفتم: بابا چی کار میکنی؟ رهاش کن کار داریم.
داری لوسش میکنی.
اون روستایی با صفا در جواب ماگفت: حاجی این
حیوان از اینبه بعد سعادتمند است، او انتخاب
شده. اون مرکب مجاهدان راه خدا خواهد شد.
اون ذوالجناح رزمندگان خواهد بود.
حاجی بخشی میگفت: این مردروستایی آنقدر
گفت تا اشکما رو درآورد.
گردانی در لشگر سیدالشهداء(ع)داشتیم به نام
گردان صابرین،یا به قول رزمندگان لشگر گردان
قاطریزه. این گردان وظیفهاشاز یک طرف رساندن
آب و غذا ومهمات به رزمندگان در خط مقدم
بود و از طرف دیگر انتقال مجروحین و شهدا به
عقب جبهه بود.خدایی ماموریت سخت و طاقت
فرسایی هم داشتند و شاید بهخاطر صبوریشان
به آنها گردان صابرین میگفتند. رزمندگان این
گردان آدمهای ورزیده ای بودند. آنها پای پیاده در
حالی که مقدار زیادی مهمات و آذوقه بارقاطرها
بود چندین کیلومتر طیمیکردند تا به خط مقدم
برسندو در این مسیر خطرات زیادی رابه جان
میخریدند و از همه سخت تر وقتی بود که باری
ازمهمات رو با قاطر حمل میکردندو کافی بود با
یک انفجارخودشون هم دود بشند. و شاید
سخترین لحظه برای رزمندگاناین گردان وقتی بود
که بایدپیکر شهیدی رو به عقب می آوردند.
این عکس مربوط به عملیات بیت المقدس 6 است
که در اواخراردیبهشت ماه 67 در ارتفاعات شیخ
محمد که مشرف به شهرماووت بود انجام شد. در
تصویر پیکر دو رزمنده شهید لشگردهسیدالشهداء
(ع) دیده میشود که روی مرکب بسته شده
است. شاید ساعتها طول کشید که این بدنهای
مطهر تا پشتجبهه رسید. این دو رزمنده که
مرکب مسافران بهشت را هدایتمیکنند چه
حالی داشتند. اگرمن بودم پشت سرشون یک
دلسیر گریه کرده بودم و میخوندم:
ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود
آن دل که با خود داشتم بادل ستانم میرود
من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
و خوشا به حال این حیوان که مرکب بهشتیان شد.