یاد باد آن روزگاران یاد باد
بعضی وقتها با خودم فکرمیکنم که خدایا اگه درتاریخ بیست وششم دیماه بروم ، در منطقه ی عملیاتی بیت المقدس 2 قدم بزنم و مسیر اون شب به یاد موندنی رو طی کنم ، چه احساسی به من دست میده ؟
واقعا سرما همون سرماست ؟
تاریکی همون تاریکیه؟
آیا وجودم را اضطراب خواهد گرفت ؟
صدای چک چک باران راخواهم شنید ؟
آیا کوههای آن دیارهیچ تغیری نکرده اند ؟
رودخانه ی چولان همان تلاطم را دارد؟
بوی رطوبت به مشامم خواهد رسید؟
آیا خستگی طاقتم راخواهد برید؟
آیا صدائی به جز پای خودم را خواهم شنید ؟
آیا بوی دوستانم را استشمام خواهم کرد ؟
آیا به جز صدای نفس نفس زدن خودم صدای دیگری را
خواهم شنید یا در آن جا فقط سکوت است وبس !
نه هیچ ردی از دوستانم می بینم . نه صدای پای ستون درحال حرکت را ونه حتی بریدن بعضی دوستانی که از شدت خستگی وگرسنگی وسرما نشستند واز همراهی گروهان جاماندند.!!!
نه نه قطعادر اون منطقه جز سکوت وتاریکی هیچ چیز دیگری وجود ندارد.... ولی من قلبم گواهی می دهد،تمامی اون سرزمین یخ زده که مشهد خیلی از دوستانمان بود، روزی شهادت خواهد داد که سربازان خمینی چگونه از وجود خود گذشتند ،تا عهدی که با سایر دوستان شهید بستندراتا پای جان به انجام برسانند .
حتما اون غار تاریک زیر ارتفاع قمیش می داند چه بگوید.
درسته که د رتاریکی مطلق در پناهش بودیم ،ولی میداند چه برسر بسیجیان مظلومی که نه هوا داشتند و نه هوس ؟؟چه گذشت...
فقط آمده بودند که ثابت کنند:
اگر در زمان امام حسین (ع) بودن ،یقینا"در اردوگاه امام حسین (ع) بودند.
والسلام
رضا علی آبادی