خاطره
صبح روزعملیات بیت المقدس 2
غروب آنروزی که شهید والامقام سعید ناصری به شهادت رسید
،ازطرف فرماندهی گردان امر شد با تمامی قوا یعنی همان گروهان
عاشورا . برای تصرف ارتفاع الاغلو اعزام شویم ! ومن برای اولین بار
به دلایلی که مهم ترینش کمبود نیرو و خستگی بود نافرمانی کردم .
هواکه تاریک شد برادر ساسانی نژاد بی سیم زد و فرمان
داد من با تعدادی از نیروهای آماده ی گروهان به همراه گروهان
بعثت درعملیاتی که تدارک دیده بودند شرکت کنیم .وشرکت کردیم .
شروع درگیریمان بامقاومت چند لظه ای سنگر کمین دشمن آغاز شد
وسپس از جنوب ارتفاع قمیش بالا آمدیم از روبرو ازپشت سر یعنی
ارتفاع الاغلو. عراقیها به شدت به سمت ماتیراندازی می کردند. درحین
درگیری برف باسرعت زیاد باریدن گرفت ومن شاهد بودم عزیزان
ویاوران حضرت امام بعد از پرواز روح ازاجساد مطهرشان ،چگونه
بدنهای معطرشان به سرعت در زیر برف مدفون می شد واین تصاویررامن
برای اولین بارمیدیدم.
صدای فریاد الله کبر وصدای ناله های مجروحین بگوش
می رسیدو متاسفانه شاهدسقوط وقل خوردن افرادی بودم که دیگر اندام
آنان به سبب جراحت یاری مقاومت نداشت !!
درادامه ی درگیری چشمم خورد به سید رضا سهیلی
از نوک اسلحه ی کلاش گرفته بود وبرروی سر می چرخاندومثل یک
قهرمان رجز می خواند وسایر رزمندگان را برای مقاومت و پیشروی
تشویق می کرد زمانی نگذشت دیدم ازناحیه ی سینه وشکم تیر خورده و
غرق درخون خودقراردارد. روی ماهش رابوسیدم گونه هایش یخ کرده
بودوبه شرف شهادت نائل آمده بود.
به بالای ارتفاع که رسیدم دیدم انگشتان
برادرساسانی نژاد براثر ترکش نارنجک قطع شده ودرآن سرما
کمک می خواست .خدایا چه کنم وچه می بایست کرد ؟!.
تاریکی .خستگی .گرسنگی .سرما سرما وسرما
چنان ناتوان شده بودیم که فقط از خدا می خواستیم
زودتر کار این عملیات به پایان برسد.خدایاتوشاهد بودی آن شب
چقدربسیجیان مجروح تاصبح فقط از سرما جان دادند ؟؟.هرگزفریاد
مجروحینی را که از شدت سرما فریاد میزدند وکمک می
خواستند را از یاد نمی برم.بعداز استقرار وایجاد خط پدافندی
وخشک شدن عرقمان تازه فهمیدیم سرمایعنی چه واقعا نمی شود آن سرما
راتوصیف کرد فقط خود خدا می داند که آن شب تاصبح چه بر
سررزمندگان سپاه توحید آمد .
سلام ودرود بیکران خداوندبرسلحشورانی که برای
رضای حضرت حق. هم گرمای کشنده ی جنوب را
تجربه کردند وهم سرمای طاقت فرسای غرب راوبه
احترام امامشان هرگز اعتراضی از کمبودها
نداشتند.ودر حال حاضر درکوچه پس کوچه های این
سرزمین در گمنامی بسر می برند .
یادشان برای همیشه گرامی باد.
رضا علی آبادی