بنام خدا .
ایام پایانی سال 1392 در حال گذراست.
درست مثل سال 1365 .
سال 65 بعداز عملیات کربلای 5
درهمین اسفند ماه،
گردان زهیر شروع به بازسازی خود می نمود
تا مثل همیشه آماده شود
برای اطاعت بی چون وچرای فرماندهان جنگ.
روزگار به سرعت می گذشت وعید نوروزنزدیک می شد.
وبالاخره سال 1366ازراه رسید
بدون آنکه بدانیم دراین سال چه برسر ما خواهد آمد
وچه عزیزانی را از دست خواهیم داد.
فروردین ماه از راه رسید.
درست همان ایامی که مردم درسراسر کشور جشن نوروز را برپامی کردند
سربازان وجان برکفان خمینی عزیز
آمده می شدند برای عملیاتی بنام کربلای هشت
تاریخ 18/1/1366
شب عملیات بود
البته نمی خواهم به جزئیات اشاره کنم
فقط قصدم از نوشتن ،
نحوه ی شهادت ساداتی از سلسله ی پاکان است
شهید سید علی محمودی
شهیدی از شهرقدس (قلعه حسن خان)
درگیری که ساعت 23شروع شد
من بهمراه یک تیم برای انجام ماموریتی اعزام شدیم
ودیگر از پشت خاکریزخودمان بی خبر بودم
تا اینکه عملیات به اتمام رسید وبرگشتیم اردوگاه کوثر
نا گفته نماند
جای خیلی از دوستانی که 48ساعت پیش آنجابودندخیلی خالی بود؟؟؟ !!
از اینجای ماجرا را برادرعزیزم اکبر آرانی تعریف میکند .
ایشان بمن گفتند:
وقتی شما بهمراه آن تیم رفتید جلو
ما زیر بارانی از خمپاره قرارگرفتیم
ناگهان گلوله ی خمپاره ای
کنار من وچند نفر از بچه های گروهان بعثت نشست
وبعد صدای ناله از همگی برخواست
وخونی بود که سرازیر می شد.
ایشان ادامه دادند یک ترکش به حلقوم سید علی خورده بود،
و بشدت خون ریزی می کرد.
سید اولاد پیغمبر
باهمان شرایط به ظاهر سخت دو زانومی نشیند،
دستهایش را بصورت قنوت جلوی صورتش می گیرد
ودعا می خواند
به قدری این حالت ادامه پیدامی کند
تا رمقی برایش باقی نمانده واز پهلو به زمین می افتد
وبه شهادت می رسد.
روحش شاد و انشاالله درروز جزا شرمنده ی اونباشیم ؟
رضا علی آبادی